مدتهاست که دستانم ذهنم را یاری نمی کنند
. انگشتانم در تشویش ذهن من ربوده شده اند
وشاید من تنهایم
لحظه ای چشمانم را می بندم تا شاید همه چیز آرام شود .
اما گویی آرامش در زمستان نگاه درونم اطراق کرده
والبته به خواب رفته
گویی یک خواب عمیق
منتظر بارانم .
باران
شاید ببارد
و پاک کند اذهان مرده ام را .
کاش ببارد
باران را می گویم .
البته که من امیدوارم.
نوشته شده توسط ضیافت.
تاریخ : دوشنبه 91/4/5 | 12:25 صبح | نویسنده : فروشگاه اینترنتی جهان کالا | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.